مذهبی

حرمله ،قاتل حضرت علی اصغر(ع) که بود؟

حرمله ،قاتل حضرت علی اصغر(ع) که بود؟

*این مطلب تیرماه ۱۴۰۲ بروزرسانی شده است.

امیدواریم از خواندن این مطلب، ((حرمله ،قاتل حضرت علی اصغر(ع) که بود؟ )) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.

حَرمَلَه بن کاهِل اَسدی، یکی از سربازان و نیروهای تحت امر عمر بن سعد در کربلا و قاتل عبدالله بن حسین و عبدالله بن حسن بود و حضرت علی اصغر(ع) بود. او بعد از قیام مختار کشته شد.

حرمله بن کاهل اسدی

حرمله بن کاهل اسدی یکی از فاجعه آفرینان کربلا بود که ستم های بسیاری در حق سیدالشهدا و خاندان گرامی اش انجام داد. از تاریخ زندگانی او پیش از فاجعه کربلا هیچ خبری در دست نیست. در روز عاشورا نیز تنها هنگامی که نام قاتلان شهیدان مطرح می گردد، نام وی به میان می آید. از نقل های تاریخی برمی آید که وی بسیار سنگ دل بوده و در قتل کودکان و اهل بیت علیهم السلام همیشه پیش گام بوده است.

به شهادت رساندن عبداللّه بن حسن علیه السلام و ابوبکر بن حسن علیه السلام و نیز طفل صغیر سیدالشهدا یا از اقدامات ننگین او در واقعه عاشوراست.

قتل عبدالله‏ بن حسن به دست حرمله

عبدالله‏ بن حسن کوچک‌ترین فرزند امام حسن (ع)، در روز عاشورا و پس از شهادت همه اصحاب و خاندان هنگامی‏که امام حسین (ع)، غرق‌ خون‌ و زخمی برخاک‌ افتاده‌ بود، با شنیدن فریاد استغاثه امام، از خیمه بیرون دوید، در حالتی‌ از وحشت‌ و ترس ‌که‌ زنان‌ حرم‌ هم‌ نمی‌توانستند جلوی‌ او را بگیرند، خود را به امام رساند. امام‌ از او خواست‌ برگردد. عبدالله گفت‌: عمو جان‌ من‌ هرگز از شما جدا نمی‌شوم‌. در این هنگام ابجر بن‌ کعب تمیمی‌ شمشیر خود را بلند کرد تا بر آن حضرت فرود آورد، آن پسر دست خود را حائل شمشیر کرد و دست‌ او قطع شد، چنان‏که دستش به پوست بند بود. عبدالله از درد فریاد کشید. امام او را در آغوش‌ گرفته‌ و دلداری‌ می‌داد.

ناگاه‌ حرمله بن کاهل تیری ‌به‌ سوی‌ او افکند و عبدالله در آغوش‌ عمویش‌ به‌ شهادت‌ رسید. در زیارت ناحیه مقدسه قاتل عبدالله‏ بن حسن‏ بن علی (ع) لعنت شده است: «خداوند قاتل او حرمله بن کاهل اسدی را که به سویش تیراندازی کرد، لعنت کند.»اگر چه شیخ مفید و ابو الفرج اصفهانی قاتل عبدالله‏ بن حسن (ع) را ‌عبدالله‏ بن‌ عقبه‌ غنوی‌ می‏‌دانند.

سرنوشت حرمله لعنت الله بعد از واقعه کربلا چه شد؟

«منهال بن عمرو» روایت کرده است که: من پس از آن که از مکه بازگشتم نزد امام سجاد(ع) رفتم، امام به من فرمود: آیا از «حرمله بن کاهل» خبر داری که در چه حالی است؟عرض کردم: «هنگامی که از کوفه خارج شدم او زنده بود.» امام زین العابدین(ع) دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:

«خدایا! حرارت آتش را به او بچشان، خدایا حرارت آهن را به او بچشان»!

هنگامی که به کوفه بازگشتم، «مختاربن ابی عبیده ثقفی» قیام کرده بود و او از قبل با من دوست بود، پس از دید و بازدیدها سوار بر مرکب شده و به طرف منزل مختار حرکت نمودم و در بیرون خانه اش با او ملاقات کردم.
مختار گفت: «از هنگامی که حکومت کوفه در اختیار ما قرار گرفته به دیدن ما نیامدی و تبریک نگفتی و به ما کمک نکردی؟!» گفتم: «در این مدت در مکه بودم و هم اکنون نزد تو آمده ام که با هم صحبت کنیم.» پس از آن هر دو همراه هم به راه خود ادامه دادیم تا این که به کناسه کوفه رسیدیم.

مختار در آنجا توقف کرد، مثل این که در انتظار کسی به سر می برد. پس از مدت کوتاهی جمعی با شتاب به نزد او آمدند و گفتند: «ای امیر! به تو بشارت می دهیم که حرمله بن کاهل دستگیر شد!»

حرمله در کربلا چه کرد؟

هنگامی که حرمله را آوردند مختار گفت:

«خداوند را حمد و سپاس می گویم که مرا بر تو مسلط کرد.» سپس جلاد را خواست و به او دستور داد که دست های حرمله را قطع کند. جلاد دست های او را از تنش جدا کرد، سپس دستور داد که پاهایش را هم قطع کنند و چنین کردند، پس از آن گفت: «آتش بیاورید!» مأموران دسته های نی را آوردند و آتش زدند و او را در آتش انداختند.
منهال گفته است: در این هنگام فرمایش امام سجاد(ع) به یادم آمد و بی اختیار گفتم: «سبحان الله»!

مختار گفت: «تسبیح خداوند در همه حال خوب است اما ظاهرا این تسبیح از روی تعجب بود.» گفتم: بله در هنگام بازگشت از مکه، خدمت امام سجاد(ع) رسیدم و آن حضرت از من درباره حرمله سؤال کرد و من نیز در جواب گفتم: او زنده است.

امام سجاد(ع) دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا به او حرارت آهن و حرارت آتش را بچشان! اکنون چون دعای امام سجاد(ع) را به دست شما مستجاب شده دیدم شگفت زده شدم و این ذکر بر زبانم جاری شد.

مختار گفت؛ «واقعا این سخن را از علی بن الحسین(ع) شنیدی؟» گفتم: «آری به خدا سوگند خودم شنیدم که حضرت این سخن را فرمود.»ناگهان دیدم که مختار از مرکبش پایین آمد و دو رکعت نماز گزارد و سجده ای طولانی کرد سپس برخاست و سوار اسبش شد و من نیز سوار شدم و با هم به سوی منزل من آمدیم. وقتی مقابل خانه ام رسیدیم، به مختار گفتم:

«اگر امیر موافق با شد به من افتخار دهد و خانه ام را مزین به حضور خود نماید و در خانه ما غذا تناول فرماید.

روزه شکر

مختار نگاهی کرد و گفت: منهال! تو چهار دعای امام سجاد را برایم گفتی و خداوند دعای حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت می‌کنی؟ خیر، امروز وقت روزه شکر است و به این توفیقی که خدا نصیبم کرد نیت روزه کردم و «حرمله» هموست که سر بریده حسین(ع) را حمل می‌کرد.

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 1 میانگین: 4]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا