سرگرمی :)

معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت چیست؟

معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت چیست؟

این مطلب در آذرماه ۱۴۰۲ بروزسانی شده است.

امیدواریم از خواندن این مطلب، ((معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت چیست؟)) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.

از قدیم ضرب المثل هایی سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شده تا این که بعضی از آن ها به امروز رسیده است و ما در محاورات روزانه در کلام و بیان خود استفاده می کنیم .یکی از این ضرب الامثل ها ،ضرب الامثل آسیاب به نوبت است که میخواهیم با معنا و کاربرد آن آشنا شویم.

معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت

آسیاب به نوبت !
در مقام تذکر به کسی گفته می شود که نوبت را رعایت نمی کند یا انتظار دارد کارش زودتر از دیگران انجام شود.
مثال:
– دوست عزیز، اینجا چند نفر جلوتر از شما نوبت گرفته اند. شما باید کمی صبر کنید. آسیاب به نوبت !
-داداش، مثل اینکه خیلی عجله داری. آسیاب به نوبت !
توضیح:
در آسیاب های قدیمی از راه های دور گندم به آسیاب می آوردند و به دلیل زیاد بودن تعداد افراد مراجعه کننده، ممکن بود افراد چند روز منتظر بمانند و در این مدت در استراحت گاهی که در آسیاب بود اقامت می کردند و به نوبت گندمشان را آرد می کردند. اصطلاحِ “آسیاب به نوبت” از اینجا ناشی شده است.
این ضرب الامثل تمثیلی از لزوم نظم و رعایت نوبت است.

معنای لغت:

آسیاب: محلی که مردم گندم خود را برای آرد کردن به آنجا می‌برند.

معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت چیست؟
معنی ضرب الامثل آسیاب به نوبت چیست؟
تور استانبول
تور ارزان استانبول ارائه شده توسط آژانس های مسافرتی معتبر از سراسر ایران با بهترین خدمات تنها در سایت لحظه آخر؛ می توانید تورهای استانبول را به همراه جزئیات برگزاری آن ها نظیر قیمت، هتل رزروی، شهر مقصد، مدت زمان اقامت و غیره مشاهده و خریدی مطمئن داشته باشید. نرخ تمامی تور ها به صورت روزانه بررسی می شود.

شعر درباره ضرب الامثل آسیاب به نوبت

داستان زیر یکی از داستانهای زیبای مثنوی معنوی گویای ضرب المثل آسیاب به نوبت  میباشد.

رفت روزی زاهدی در آسیاب                        آسیابان را صدا زد با عتاب

گفت دانی کیستم من؟ گفت: نه                 گفت نشناسی مرا ای روسیه؟

این منم، من زاهدی عالیمقام                     در رکوع و در سجودم صبح و شام

ذکر یا قدوس و یا سبوح من                        برده تا پیش ملایک روح من

مستجاب الدعوه ام تنها و بس                     عزت مارا نداند هیچ کس

هر چه خواهم از خدا آن میشود                   با نفیرم زنده بیجان میشود

حال برخیز و به خدمت کن شتاب                  گندم آوردم برای آسیاب

زود    این گندم    درون دلو   ریز                    تا بخواهم از خدا باشی عزیز

آسیابت را کنم  کاخی   بلند                        بر تو پوشانم لباسی از پرند

صد غلام و    صد کنیز  خوبرو                        میکنم امشب برایت آرزو

آسیابان گفت ای مرد خدا                           من کجا و آنچه میگویی کجا ؟

چون که عمری را به همت زیستم                راغب یک کاخ و دربان نیستم

در مرامم هر کسی را حرمتیست                 آسیابم هم همیشه نوبتیست

نوبتت چون شد کنم بار تو باز                     خواه مومن باش و خواهی بی نماز

باز زاهد کرد فریاد و عتاب                          کاسیابت بر سرت سازم خراب

یک دعا گویم سقط گردد خرت                     بر زمین ریزد همه بار و برت

آسیابان خنده زد ای مرد حق                     از چه بر بیهوده میریزی عرق

گر دعاهای تو میسازد مجاب…                    با دعایی گندم خود را بساب!

مولوی

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 2 میانگین: 3]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا