سرگرمی :)

داستان کوتاه و پندآموز؛ مسئله ریاضی غیرقابل حلی که حل شد!

دانشجویی به دلیل مشکلاتی که برایش پیش آمده بود، نتوانست در کلاس استاد حاضر شود. وقتی او به دانشگاه رسید، کلاس تمام شده بود. او دو مسئله را روی تخته دید و با خود فکر کرد که احتمالا استاد آنها را به عنوان تکلیف هفته آینده نوشته است.

داستان کوتاه

دانشجو خیلی سریع شروع به نوشتن آن دو مسئله کرد و به خانه برگشت. در خانه ساعتها روی آن مسئله فکر کرد، اما نتوانست آن‌را حل کند. فردای آن روز با خود گفت که من باید این مسئله‌ها را حل کنم، هیچ مسئله‌ای غیر قابل حل شدن نیست!

او یک هفته کامل برای حل آن مسئله‌ها تلاش کرد و در نهایت موفق شد یکی از آنهارا حل کند. وقتی او وارد کلاس شد تکالیفش را با شرمساری به استاد نشان داد و گفت :« متاسفم استاد، من فقط توانستم یکی از آن دو مسئله را حل کنم.»

استاد که بهت‌زده شده بود، در جایش میخ‌کوب شد و گفت :« باورم نمی‌شود؛ هفته گذشته من این مسئله‌ها را به عنوان دو مسئله غیرقابل حل ریاضی نوشته بودم!»

آری، ما هرچقدر که بدانیم و توانایی داشته باشیم اما به خود تلقین کنیم که نمی‌توانیم، قطعاً نخواهیم توانست آن کار را انجام دهیم. 

داستان کوتاه لیوان آب و مشکلات زندگی

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 1 میانگین: 5]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا