جالبه ؛)

اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی

اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی

امیدواریم از خواندن این مطلب، ((اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی)) لذت ببرید و برایتان مفید باشد،از همراهی شماسپاسگذاریم.

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاء الدین محمد شیرازی از شاعران برجسته و نامی قرن هشتم هجری قمری است که در سال های ۷۲۷ تا ۷۹۲ می زیسته است و علاوه بر شعر و ادبیات فارسی، در زمینه منطق، فلسفه و عرفان نیز فعالیت داشته است و آرمگاه وی در شیراز می باشد. از مشهور ترین آثار حافظ دیوان او است که شامل پانصد غزل زیبا با مفاهیم عرفانی می باشد.

روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد

***************************************************************

اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی
اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی
محترم دار دلم کاین مگس قند پرست
تا هوا خواه تو شد فر همایی دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد

***************************************************************

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی
اشعار زیبا و عاشقانه حافظ شیرازی

***************************************************************

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

منبع:آرگا،کوکا،ویستا

[تعداد: 0   میانگین: 0/5]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا