مذهبی

ورود اسرای کربلا به شام در چه روزی بود؟

 ورود اسرای کربلا به شام همراه سرهای مبارک و بریده شده شهدای کربلا به شام همزمان با یکم صفر سال ۶۱ هجری قمری پس از مشقت و رنج فراوان یکی از تفاسیری است که در روایات فراوان و کتاب زندگینامه امام زین‌العابدین (ع) آورده شده است.

ورود اسرای کربلا به شام

این کاروان از نوزدهم محرم تا اول ماه صفر، بین کوفه و شام در راه بودند، در این میان قوم ستمگر سر مبارک امام حسین (ع) و نیز زنان و مردان اسیر خاندان را حرکت دادن تا نزدیک شهر دمشق رسیدند. ام‌کلثوم (س) به «شمر» که از افراد آن قوم ستمگر بود، نزدیک شد و به او گفت: درخواستی از تو دارم! شمر گفت: درخواستت چیست؟

ام‌کلثوم (س) فرمود: اینک به شهر شام رسیدیم، اگر خواستی ما را وارد شهر کنی از دروازه‌ای ببر که تماشاگر کمتری دارد تا مردمان نظاره‌گر کمتری باشند و به ما کمتر نگاه کنند و امر کن سرهای شهدا را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند و پیش دارند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر نگاه کنند زیرا از کثرت نگاه‌هایشان به ما در این حال خوار و رسوا شده‌ایم!

«شمر بن ذی الجوشن» خبیث و ملعون بر عکس مطالبه حضرت ام‌کلثوم (س) رفتار کرد و فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان حرکت دهند.

ورود اسرا به شاممردم شام چگونه بودند؟

شام و نواحى آن که معاویه قریب چهل سال بر آن تسلط داشته و اهالى آن عموما تازه مسلمان بودند و از روزى که از مسیحیت به اسلام گرویدند جز خاندان ابوسفیان و دست نشانده‌‏هاى آنان که در این منطقه حکومت مى‏‌کردند کسى را نمى‌شناختند، لذا اسلام مردم شام، اسلامى بود که بنى امیه به آن‌ها تعلیم کرده بودند!به همین جهت آنقدر بر اهل بیت  در شام سخت ‏گذشت که وقتى ظاهرا از امام سجاد ‌(ع) سؤال کردند که در این سفر در کجا به شما سخت‏‌تر گذشت؟! در پاسخ فرمود: الشام، الشام، الشام.

البته در میان اهالى شهرهاى شام افرادى علاقمند به خاندان پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) وجود داشته‌‏اند که با طرفداران بنى امیه و احیانا با حاملان سر مقدس امام حسین (ع) برخورد کرده و درگیر شده‏‌اند، ولى تعداد آن‌ها نسبت به مخالفان بسیار ناچیز بوده است!شواهد بر این مدعا زیاد است از جمله وقتى کاروان اسیران را به در مسجد شام آوردند، پیرمردى شامى جلو آمد و گفت: خدا را سپاس مى‌‏گویم که شما را کشت و نابود کرد! و یزید را بر شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایى بخشید! امام سجاد (ع)به او فرمود: اى پیرمرد! آیا قرآن خوانده‏‌اى؟

گفت: آرى!

فرمود: آیا این آیه را خوانده‏‌اى؟! «قل لا اسئلکم علیه اجرا الاَ الموده فى القربى.»

پیرمرد گفت: آرى تلاوت کرده‌‏ام!

امام سجاد (ع) فرمود: ما قربى هستیم؛ اى پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کرده‏‌اى؟! «واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى.»

گفت: آرى!

امام سجاد  فرمود: قربى ما هستیم؛ اى پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کرده‏‌اى؟! «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.»

آن پیرمرد گفت: آرى!

امام سجاد (ع)  فرمود: اى پیرمرد! ما اهل بیتى هستیم که به آیه تطهیر اختصاص داده شدیم!

راوى مى‌‏گوید: آن پیرمرد سکوت کرد و از آن سخنی که گفته بود، پشیمان شد، آنگاه رو به امام کرد و گفت: تو را به خدا سوگند! شما همان خاندان هستید!؟ حضرت علی بن الحسین (ع)فرمود: به حق جدمان رسول خدا ما همان خاندانیم.

آن پیرمرد گریست و عمامه خود را از سر بر گرفت و سر به سوى آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان به درگاه تو بیزارى مى‌‏جویم، سپس به حضرت عرض کرد: آیا براى من توبه و بازگشتى وجود دارد؟

امام (ع) فرمود: آرى! اگر توبه کنى خدا بر تو ببخشاید، و تو با ما خواهى بود.

آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفته و کرده‏‌ام، توبه مى‏‌کنم.

راوى مى‌‏گوید: خبر توبه آن پیرمرد به یزید بن معاویه رسید و دستور داد تا او را بکشند.

مشاهدات سهل بن سعد الساعدى از ورود اسرای کربلا به شام

سهل مى‏‌گوید: به سوى بیت المقدس حرکت کردم تا به دمشق رسیدم، شهرى را دیدم با رودخانه‌‏هاى پر آب و درختان انبوه که بر در و دیوار آن پرده‌‏هاى زیبا آویخته شده بود و مردم شادى مى‌‏کردند، و زنانى را دیدم که دف و طبل مى‌‏زدند! با خود گفتم براى شامیان عیدى نیست که ما ندانیم! پس گروهى را دیدم که با یکدیگر سخن مى‏‌گفتند، به آنان گفتم: براى مردم شام عیدى هست که ما از آن بى‌خبریم؟!

گفتند: اى پیرمرد! گویا تو مردى اعرابى و بیابان‌گردى !

گفتم: من سهل بن سعدم که محمد ـ‌صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌ـ را دیده‌‏ام.

گفتند: اى سهل! تعجب نمى‌کنى که چرا آسمان خون نمى‌بارد؟ و زمین ساکنان خود را فرو نمى‌برد؟!

گفتم: مگر چه روى داده است؟!

گفتند: این سر حسین فرزند محمد (ع) است که از عراق به ارمغان آورده‌‏اند!

گفتم: واعجبا! سر حسین (ع)را آورده‌‏اند و مردم شادى مى‏‌کنند؟! از کدام دروازه آنان را وارد مى‏‌کنند؟ آنان اشاره به دروازه‏‌اى نمودند که آن را باب ساعات مى‏‌گفتند.

در آن هنگام که با آن افراد سرگرم گفتگو بودم، دیدم که پرچم‌هایی یکى پس از دیگرى نمایان شد، ابتدا سرى نورانى و زیبا را بر سر نیزه دیدم احساس کردم مى‏‌خندد و آن سر مبارک حضرت ابوالفضل العباس ـ‌علیه‌‏السلام‌ـ بود، سپس سوارى را دیدم که نیزه‏‌اى در دست داشت و سر مبارک امام حسین (ع) بر آن قرار داشت! و آن سر از نظر صورت، شبیه‌‏ترین مردم به رسول خدا  بود، و شکوه و عظمتى فوق العاده داشت و نور از او مى‌‏تابید، محاسنش حاکى از پیرى بود اما خضاب شده بود، در حالى که لبخندى بر لبان مبارکش داشت چشم به سوى شرق دوخته بود، و باد محاسن شریفش را به چپ و راست حرکت مى‌‏داد، گویى امیرالمؤمنین علی (ع) بود.

و آن نیزه را مردى به نام عمرو بن منذر در دست گرفته و پیش مى‏‌آمد.

ام‌کلثوم را دیدم که چادرى بسیار کهنه بر سر گرفته و روى خود را بسته بود.

بر امام زین العابدین و اهل خاندان او سلام کرده خود را معرفى نمودم، گفتند: اگر می‌توانى چیزى به این نیزه‌دار که سر امام را مى‌‏برد، بده تا جلوتر برود و در اینجا نایستد! که ما از نگاه مردم در زحمتیم!

رفتم و یکصد درهم به آن نیزه‌دار دادم که شتاب کند و از بانوان دور شود؛ کار بدین منوال بود تا سرها را به نزد یزید بردند.

اسرا در مدتی که در شام بودند بنا بر روایتی در یک خرابه به صورت زندانی نگه‌داری می‌شدند و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد (ع) را به شهادت برساند که حضرت زینب (س) مانع می‌شدند.

ورود اسرا به شامسخنان حضرت زینب (س) در کاخ یزید بعد از ورود اسرا به شام

ای پسر آزاد شدگان، آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا (ص) اسیر کنی و شهر به شهر بگردانی؟ پرده آبروی آن‌ها را بدری و صورت آن‌ها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهر ببرند و بومی و غریب چشم به آن‌ها بدوزند و نزدیک و دور و شریف و فرومایه تماشای‌شان کنند. در حالی که از مردان آن‌ها یاری کننده‌ای همراه‌شان نباشد و از یاری‌کنندگان آنان مددکاری نباشد.

امتیاز ما
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا